ما، جامعه ي مدني و جامعه ي آرماني

نويسنده: محمد هادي خالقي



ايرانيان، حتي پيش از آن که به زرتشت پيامبر بگروند، اعتقادي سخت و پايدار به «فره ايزدي» (به معناي: عنايت و توفيق خداوند) داشتند و بر اين باور بودند که پادشاه شايسته، کسي است که هماي سعادت، بر او سايه افکنده و فره ايزدي به او منتقل شده باشد و اين، تنها در صورتي اتفاق مي افتد که کسي از تبار نيکي و پاکي، «خرد» را در خود، تا نهايت درجه ي ممکن، بپرورد و «آز» را در خود، بميراند و «دادگري» راستين را جز از چنين پيشوايي نمي توان انتظار داشت. اين ديدگاه، از سوي حکيم ابوالقاسم فردوسي (م 416 ق)، در داستان هاي «جمشيد» و «فريدون» در شاهنامه به وضوح، مطرح شده است. (1)
راه يافتن اسلام به ايران و آشنايي ايرانيان با پيامبر (ص) و قرآن، ديدگاه تاريخي آنان را در خصوص پيشوايي و دادگري، تثبيت نمود و بلکه گام هايي به پيش برد. پيامبر، پيشوايي معصوم (مصون از خطا و گناه) و خردمند (عقل اول و عقل کل) و بي آز (فارغ از وسوسه و هوس) بود که در شهر مدينه و به روزگار حکومتش، تمامي افسانه ها و اسطوره هاي دادگري را زنده کرد و پيش چشم جهانيان آورد. او، با آن که پيامبر جهانيان بود و چه او را مي پذيرفتند و چه نمي پذيرفتند، ولايت باطني و امامت معنوي آنان را به عهده داشت، براي رهبري سياسي و ولايت ظاهري و امامت آنان در امور دنيايي شان، از آنان بيعت (اعلام رضايت و تعهد همکاري) خواست (2) و چون به او دست بيعت دادند، حکومت پديد آورد و سازمان هاي سياسي - اجتماعي (سپاه قضاوت، ماليات و...) را براساس قوانين الهي (احکام اجتماعي اسلام)، شکل داد و براي اجراي يکايک اين قوانين، اقدام و پافشاري و نظارت کرد (3) و هر جا که خداوند، در امور اجتماعي، چيزي را بر مردم، تکليف ننموده، کار مردم را به مردم و عقل جمعي واگذار کرد و هيچ گاه بدون خواست آنان، به قلمرو زندگي شخصي آنان وارد نشد (4) و در مقام نصيحتگري دلسوز و راهنمايي معصوم و متصل به وحي خداوند، جز خود، ديگر امامان منتخب خداوند و دارندگان فره ايزدي را تا قيامت، به نام و صفات، برشمرد و شناساند، که از اهل بيت او هستند و آخرين آنها مهدي (ع) است و در آخر زمان و به روزگار نوميدي انسان از همه ي انديشه ها و شيوه هاي حکومت و حکومتگران، ظهور خواهد کرد و سنت او را زنده خواهد ساخت و عقل و علم و رفاه را و عدالت و آزادي را در زمين، به اوج خواهد رساند. (5)
و چنين بود که در اين ديار، ابونصر فارابي (339 ق)، با آن که با نظريه ي «فيلسوف شاهي» افلاطون آشنا بود، انديشه ي امامت را پسنديد و «مدينه ي فاضله ي» خويش را بر بنياد آن، بنا نهاد و عزيزالدين نسفي (ق 7 ق) نيز با نظريه ي «انسان کامل»، همين راه را در پيش گرفت (6) و بدين سان، نظريه هاي کهن «آرمان شهر» ايرانيان، با عقيده به «امامت اهل بيت (ع)» و «آرمان شهر مهدي (ع)» گره خورد و قرن ها تلاش براي تجديد حيات مدينه ي عصر پيامبر (ص) يا کوفه ي عصر امام علي (ع) را باعث شد و در روزگار ما، آثار فکري بسيار مؤثري چون «انقلاب تکاملي اسلام» جلال الدين فارسي و «امت و امامت» علي شريعتي و «حکومت اسلامي» امام خميني را پديد آورد.

جامعه ي مدني

جامعه ي انساني، از نخستين روزهاي پيدايش تاکنون، تحولات اساسي فراواني به خود ديده است. صرف نظر از حکومت هايي که معصومان، همچون داوود و سليمان و محمد و علي (ع)، پديد آورده يا رهبري کرده اند و ادوار بسيار کوتاهي از تاريخ را تشکيل مي دهند، مهم ترين تحول در شکل جامعه ي انساني را بايد تحول از «جامعه ي طبيعي» به «جامعه ي مدني» دانست.
جامعه ي طبيعي يا نخستين، جامعه اي توده وار است که شهروندانش سازماندهي و انسجام ندارند و بويژه در برابر قدرت دولت، فاقد پشتيبان اند و رأي و خواست آنها، نقشي در سرنوشت و حکومتشان ندارد؛ (7) اما جامعه ي مدني (Civil Society)، جامعه اي است که افراد آن، داراي سازماندهي و تشکل هاي متنوع (صنفي، علمي، سياسي، فرهنگي، قومي، طبقاتي و ...)اند و خواست آنها به شکل قوانين و مقررات، بر جامعه شان حاکم است و حکومتگرانشان نيز به رأي آنها انتخاب يا عزل مي شوند و فرد فرد آنها، از آزادي هاي سياسي - اجتماعي (تا آن جا که ناقض حقوق ديگران نباشد) برخوردارند. شکل ابتدايي چنين جامعه اي، در آتن و اسپارت (دولت - شهرهاي يونان قديم) و در بغداد و قاهره و اندلس (در قرن چهارم هجري يا عصر طلايي تمدن اسلامي) ديده شده است؛ اما روزگار رونق دوباره ي آن را بايد پس از آغاز رنسانس (نوزايي) و مدرنيسم (نوگرايي / تجدد) در جهان غرب، يعني از نيمه ي دوم قرن شانزدهم ميلادي دانست که مباحث مربوط به «حقوق فرد در برابر حکومت» و «حق مالکيت فردي» در قالب نظريه ي «قرارداد اجتماعي (اتفاق نظر شهروندان)» مطرح مي شود. (8) در تکميل اين نظريه، ژان ژاک روسو (م 1778م)، جامعه ي مدني شکل گرفته برمبناي قرارداد اجتماعي (Social Contract) را جامعه اي مي داند که در آن، اراده ي عمومي (General Will) يا همان رأي و توافق اکثريت شهروندان، سرنوشت جامعه را رقم مي زند و جامعه، با اتکا به اخلاق و حاکميت قانون، عدالت را به جاي غريزه مي نشاند. در چنين جامعه اي، افراد، براي رسيدن هر چه بيشتر به حقوق و آزادي هاي خود، پيوسته، بخشي از حقوق و آزادي هايشان را به نفع جامعه، ناديده مي گيرند تا «اراده ي عمومي» قدرتمندي شکل بگيرد. (9)
در دهه هاي اخير و با ترميم هاي پيشنهادي برخي فيلسوفان سياسي منتقد و مؤثر، نظير: يورگن هابرماس و جان رالز در غرب، جامعه ي مدني به جامعه ي آرماني تمامي دموکراسي خواهان در جوامع توسعه يافته تبديل شده است.
هابر ماس، جامعه ي مدني را بر «حوزه اي از روابط اجتماعي که فارغ از دخالت قدرت سياسي حاکم باشد» اطلاق کرد و بر اين نکته تأکيد نمود که نهادهاي مدني (يعني نهادهاي واسطه ميان فرد و دولت)، مثل: احزاب، اتحاديه هاي صنفي، انجمن هاي علمي، رسانه هاي آزاد، مطبوعات، تشکل هاي قومي، مؤسسات خيريه و ...، در جامعه ي مدني، بايد مستقل از دولت و قدرت سياسي و در حمايت قوانين باشند تا بتوانند از حقوق شهروندان (بويژه اقليت هاي فکري، مخالفان سياسي، ناتوانان اجتماعي، کارشناسان منتقد و...) در برابر دولت، محافظت کنند و حاکميت مردم بر سرنوشت خويش را تضمين نمايند و مانع غلتيدن دولت ها به دامن سرمايه سالاران شوند. (10)
جان رالز نيز با طرح نظريه ي «عدالت به مثابه ي انصاف»، روش هايي کاربردي براي جلوگيري از درافتادن جوامع مدني به دامن سرمايه داري منفعت طلب و بي عدالتي هاي اقتصادي ناشي از ليبراليسم غربي مطرح ساخت. (11)
اشاره به اين نکته لازم است که جامعه ي مدني، همچون پديده هاي ديگري از قبيل: انقلاب، جمهوري، پارلمان، بانکداري، حزب، دموکراسي، رفراندوم و ... از عناصر تمدني غرب و شکل گرفته بر بنياد باورهاي غرب جديد (علم محوري، انسان محوري، فردگرايي، عقل بسندگي، سکولاريزم، برابري، سرمايه داري آزاد و ليبراليسم) است (12) که چه بخواهيم و چه نخواهيم، در يک و نيم قرن گذشته و از آغاز بيداري جهان اسلام، به عنوان جايگزيني براي سلطنت هاي مطلقه، در جوامع مسلمان، پذيرفته شده است، با اين تذکر که متفکران مسلمان و مصلحان اين جوامع، مفهوم جامعه ي مدني غربي را تقطيع و تجزيه کرده و آن را متناسب با شرايط و مباني فکري خود، بومي - ديني نموده اند و با نديده گرفتن برخي بنيادهاي نظري آن در غرب، به بازسازي مفهوم جامعه ي مدني بر پايه ي مفاهيم خودي و ارزش هاي اسلامي (از جمله: شورا، امر به معروف در برابر حاکمان و قدرتمندان، تعاون بر خير، نصيحت پيشوايان مسلمين، فضيلت آگاهي، کراهت استبداد رأي و...) دست زده اند؛ (13) ارزش ها و مفاهيمي که به نظر مي رسد در دنياي امروز و با وجود دولت مدرن (گسترده) و در نبود پيشواي معصوم، بجز از طريق شکل گيري جامعه ي مدني (احزاب آزاد، رسانه هاي مستقل و نهادهاي مدني قدرتمند)، امکان تحقق ندارند.
در مجموع، شايد بتوان گفت که جامعه ي مدني، بهترين قالب يا معقول ترين الگوي جوامع در عصر غيبت و در گذار به آرمان شهر مهدي (ع) است؛ (14) چنان که با گستردگي در سخنان رهبران انقلاب اسلامي ايران و در قانون اساسي جمهوري اسلامي، مورد توجه بوده و اجزاي آن (آزادي احزاب و تجمعات، انتخابات آزاد، تفکيک قوا، آزادي بيان و مطبوعات و...) مورد تأکيد قرارگرفته است (15) و در واقع، چنين تلفيقي ميان نظريه هاي «دولت ديني» و «جامعه ي مدني» صورت گرفته است.

شهر موعود اسلام

آرمان شهر زميني، به دست ما انسان ها، اما با اراده و خواست و ياري خداوند، پديد مي آيد، نه به دست فرشتگان و با اعجاز خداوند يا پيشوايي خدايي. اين، اقتضاي عدالت خداوند و قوانين خلقت است،(16) چنان که وقتي در احاديث پيامبر (ص) و اهل بيت (ع) درباره ي عصر ظهور، سخن از فراواني باران ها و برکت يافتن کشتزارها و بهاري شدن زمين به ميان مي آيد، هم زمان به تشنگي جهانيان براي ديدن منجي اي الهي و نوميدي شان از هر چيز و هر کس ديگر و پيوستن فوج فوج مردمان (از هر دين و آيين) به خيل دوستداران و پيروان او نيز اشاره مي شود که نشان از گسترش روح توحيد و ايمان راستين و حقيقت انتظار دارد.
براساس آموزه هاي قرآن کريم، تحقق «حيات طيبه (زندگي پاک)» و نزول برکات خداوند، نتيجه ي ايمان و تقواي مردمان است (17) و شهر موعود اسلام، تنها در شرايطي شکل مي گيرد که اکثر شهروندان، «صالح» (يعني داراي شايستگي هاي رفتاري باشند (18) و براي برپايي «قسط» (يعني عدالت اجتماعي و انصاف) در جامعه ي خود، تلاش و اقدام کرده باشند. (19)
چنين نيست که امام مهدي (ع) پس از ظهور، خودش به تنهايي با ياران اندکي که دارد، به مبارزه با فقر و فساد و ظلم و زشتي و بدي بپردازد و مردم جهان، خصوصا مسلمانان و موحدان و ديگر صالحان و درستکاران، وظيفه اي و نقشي برعهده نداشته باشند. (20) اين، همان ذهنيت و تصور بني اسرائيل است که خداوند، در قرآن کريم، به شدت با آن، مخالفت کرده است. (21) به علاوه، به تعبير پيامبر (ص)، «خداوند، ابا دارد که چيزي را بيرون از چارچوب قوانين عالم، پديد آورد». (22) پس، اصلاحات اجتماعي مهدي (ع) از طريق معجزه و اصلاح يک شبه نيست، چنان که در احاديث آمده است که اصلاحات او، بيست سال به طول مي انجامد. (23)
مهدي (ع)، به عنوان «انسان کامل»، خود، معجزه ي خداوند است. برخي نشانه هاي ظهور او (همچون صيحه يا خروش آسماني) نيز معجزه اند. (24) زنده شدن و گرد آمدن ياران او (313 تن) از همه ي عصرها و نسل ها نيز معجزه ي ديگر خداوند است؛ (25) اما او - چنان که پيامبر (ص) فرمود -، در روش رهبري و اصلاحات اجتماعي خويش، پايبند به سنت جدش رسول خداست (26) و عينا و گام به گام، به شيوه ي رسول خدا عمل مي کند و پيش مي رود؛ (27) گرچه شکوفايي استعدادهاي انسان و عدالتخواهي عمومي جهانيان در روزگار وي، ياريگر او و بيش از هر عصر ديگري در تاريخ بشر است (28) و همين، پايه هاي حکومت او را استوار مي سازد.
مهدي، به سنت رسول خدا، اهل گفتگو و مصالحه و مداراست و قلب ها و انديشه هاي جهانيان را با استدلال و محبت و نيز از طريق ارائه ي الگويي زيبا از حکومت صالحان، تسخير مي کند. (29) اصلاحات او، در همه ي ابعاد: اقتصادي، اجتماعي، امنيتي و فرهنگي خواهد بود که اين، پيروان ديگر مذاهب و اديان را به سوي او متمايل مي سازد و به شکوفايي ايمان و دانش در جهان و آباداني زمين و رفاه جوامع انساني مي انجامد. (30)
مهدي، کسي را وادار به پذيرش اسلام يا مذهب خويش نخواهد کرد و در راه حاکميت توحيد بر جهان، هرگز پيشگام در جنگ نخواهد شد و حتي جهان او نيز به همان شيوه ي پيامبر (ص) خواهد بود (31) و چنان که عالمان بزرگ شيعه نوشته اند، رواياتي که مهدي (ع) را شخصيتي متکي به شمشير نشان مي دهند که جهان را با شمشير، پاکسازي مي کند و توبه ي احدي را نمي پذيرد و جوي هاي خون به راه مي اندازد و مردمان را براساس اسرار زندگي و باطنشان به محاکمه مي کشد و اديان و مذاهب را برمي اندازد و... ساخته ي راويان کذاب و جاعلي مثل: محمد بن علي کوفي و مغيره بن سعيد و علي بن ابي حمزه ي بطائني هستند و اصولا با کتاب خدا و احکام مسلم آن و سنت قطعي رسول خدا سازگاري ندارند (32) و بيشتر به ويژگي هاي منجي موعود تورات، شبيه اند. (33)
با اين همه، بايد دانست که تحقق بهشت بر روي زمين و در اين جهان، امکان پذير نيست؛ چرا که از اقتضائات زندگي دنيا، در کنار هم بودن خير و شر و زشت و زيباست و اين، اراده ي خداوند است که دنيا، «کشتزار آخرت» باشد (34) و انسان در آن، آزادانه، راه سعادت يا تباهي خويش را برگزيند. دولت مهدي (ع) همچون دولت پيامبر (ص) در مدينه است، با اين تفاوت که مردمان عصر وي، از سطح آگاهي و استعداد و عدالتخواهي بيشتري نسبت به مردمان روزگار پيامبر (ص) برخوردارند، تا آن جا که شايستگي ظهور او و رهبري او را يافته اند و همين بر موفقيت هاي او به عنوان رهبر، در ساختن جامعه ي آرماني اسلام، مي افزايد.
امام علي (ع)، به ياران خويش فرمود: «شما طاقت آن را نداريد که [در زهد و بندگي،] همانند من شويد. پس با سختکوشي و تقوا و پاک دامني و درستکاري، مرا ياري دهيد» (35) و بر همين اساس، امام صادق (ع) فرمود: «هر که دوست دارد از ياران قائم ما باشد، بايد ظهور او را انتظار بکشد و با پرهيزگاري و اخلاق شايسته، منتظر او باشد که در اين صورت، حتي اگر پيش از ظهور قائم بميرد، ثواب ياري او را خواهد برد». (36)
در اين صورت، مي توان به تعبير استاد محمدرضا حکيمي، گفت که: «منتظران مصلح، خود بايد صالح باشند». (37)

پي نوشت :

1. ر.ک: سرو سايه فکن (درباره ي فردوسي و شاهنامه)، محمدعلي اسلامي ندوشن، ص 31-35؛ آرمان شهر در انديشه ي ايراني، حجت الله اصيل، ص 87.
2. ر.ک: همراه با تحول اجتهاد، سيد محمدباقر صدر، مترجم: اکبر ثبوت، ص 8؛ ولايت فقيه، محمدهادي معرفت، ص 107 (بيعت).
3. ر.ک: ساختار اجتماعي و سياسي نخستين حکومت اسلامي در مدينه، سيد محمد ثقفي، ص 139؛ جامعه ي مدني، محمدهادي معرفت، ص 207-213.
4. ر.ک: الميزان، [علامه] سيد محمدحسين طباطبايي، ذيل آيه ي 38 سوره ي شورا؛ الفرقان في تفسير القرآن، محمد صادقي تهراني، ذيل همان آيه؛ القانون (موسوعه الفقه، ج 140)، [آيه الله] سيد محمد شيرازي، ص 74 و 101.
5. ر.ک: الکافي، ج 2، ص 36 و ج 8، ص 201؛ بحارالانوار، ج 36، ص 282 و ج 52، ص 379.
6. ر.ک: درآمدي فلسفي بر تاريخ انديشه ي سياسي در ايران، جواد طباطبايي، ص 81-83؛ سياست مدنيه، ابونصر فارابي، مترجم: سيد جعفر سجادي، مقدمه ي مترجم.
7. ر.ک: مباني جامعه شناسي، منصور وثوقي و اکبر نيک خلق، ص 183.
8. ر.ک: پيامدهاي مدرنيت، آنتوني گيدنز، مترجم: محسن ثلاثي، ص 95-99؛ جامعه ي مدني، موسي غني نژاد، ص 29.
9. ر.ک: «مدينه ي احرار: درباره ي ليبراليسم، استبداد شرقي و اسلام»، محمد سعيد حنايي کاشاني، کيان، ش 48، ص 63-65؛ «جامعه ي مدني در ايران»، حميدرضا جلايي پور، جامعه ي مدني و ايران امروز (مجموعه مقالات)، گروه نويسندگان، ص 133.
10. ر.ک: بحران مشروعيت، يورگن هابرماس، مترجم: جهانگير معيني، ص 17-21 (مقدمه).
11. ر.ک: عدالت به مثابه ي انصاف، جان رالز، مترجم: عرفان ثابتي، ص 9-12 (مقدمه).
12. ر.ک: آرمان شهر: فضا، هويت و قدرت در انديشه ي اجتماعي معاصر، مترجم: افشين خاکباز، ص 135؛ سير تحول انديشه و تفکر عصر جديد در اروپا، عليرضا رحيمي بروجردي، ص 92 به بعد.
13. ر.ک: «مدينه ي احرار: درباره ي ليبراليسم، استبداد شرقي و اسلام». محمد سعيد حنايي کاشاني، کيان، ش48، ص 60-63. نيز، ر.ک: نسبت دين و جامعه ي مدني (مجموعه مقالات)، محسن آرمين و ديگران.
14. ر.ک: فرهنگ واژه ها، زيرنظر: عبدالرسول بيات، ص 243-245. براي مطالعه ي دو ديدگاه متفاوت در اين باره، ر.ک: تحقق جامعه ي مدني در انقلاب اسلامي (مجموعه مقالات)، به کوشش سازمان مدارک فرهنگي انقلاب اسلامي، ص 101: «دين و جامعه ي مدني»، صادق لاريجاني، و ص 66 «جامعه ي مدني و دو گونه فهم از کتاب و سنت». محمد مجتهد شبستري.
15. ر.ک: فرهنگ واژه هاي انقلاب اسلامي، جلال الدين فارسي، ذيل اصطلاحات ياد شده. نيز، ر.ک: مباني نظري قانون اساسي جمهوري اسلامي، [شهيد] سيد محمد حسيني بهشتي، ص 7-9 و 60-62.
16. ر.ک: سوره ي رعد، آيه ي 11: «همانا خدا، سرنوشت هيچ قومي را تغيير نمي دهد، مگر آن که آنان، خود، سرنوشتشان را تغيير دهند». نيز، ر.ک: قرآن - جامعه شناسي - اتوپيا، عزت الله رادمنش، ص 117-119؛ آرمان شهر (ماهنامه)، سازمان فرهنگي - هنري شهرداري تهران، ش 1، ص 17 (گفتگو با دکتر رضا داوري اردکاني).
17. ر.ک: سوره ي نحل، آيه ي 97؛ سوره ي اعراف، آيه ي 96.
18. ر.ک: سوره ي انبيا، آيه ي 105: «زمين را بندگان صالح من به ميراث خواهند برد». نيز ر.ک: سوره ي نور، آيه ي 55.
19. ر.ک: سوره ي حديد، آيه ي 25: «و ما فرستادگان خويش را با دلايل روشن فرستاديم و به همراه آنان، کتاب و ترازو را نازل کرديم، تا مردمان، [خود] براي برپايي قسط، قيام نمايند».
20. در برخي احاديث، به مشارکت مردم در اصلاحات امام مهدي (ع)، تصريح شده است. از جمله، ر.ک: کنز العمال، علي متقي هندي، حديث 35126 و 38657. نيز: ر.ک: معجم احاديث الإمام مهدي، علي کوراني، ج 1، ص 388 و 397. به علاوه، امامان ما، فراوان به ما آموزش داده اند که بکوشيم از ياران مهدي باشيم و يا از خدا بخواهيم که ما را از ياري دهندگان و سربازان او قرار دهد و ياران او را نصرت دهد. براي نمونه، ر.ک: بحار الأنوار، ج 99، ص 81 و 101 و 103. نيز، ر.ک: مفاتيح الجنان، دعاي ندبه و دعاي عهد و زيارت آل ياسين.
21. سوره ي مائده آيه ي 24: «اي موسي!... تو و پروردگارت، برويد و بجنگيد ما اين جا نشسته ايم».
22. بحارالأنوار، ج 2، ص 90. در اين باره، ر.ک: موعود اديان، [آيه الله] حسينعلي منتظري، ص 314.
23. ر.ک: معجم احاديث الإمام المهدي، ج 2، ص 525.
24. عقد الدرر في اخبار المنتظر، يوسف بن يحيي شافعي، ص 165 و 207. نيز، ر.ک: موعود اديان، ص 295-298؛ تحليل تاريخي نشانه هاي ظهور، مصطفي صادقي، ص 87 و 95 به بعد.
25. بحارالأنوار، ج 52، ص 223. نيز، ر.ک: خورشيد مغرب، محمدرضا حکيمي، ص 292-297.
26. بحارالأنوار، ج 52، ص 354؛ معجم الحاديث الإمام المهدي، ج 2، ص 521 و 525. پيامبر خدا فرمود: «سنت او، سنت من است».
27. بحارالأنوار، ج 52، ص 379؛ معجم الحاديث الإمام المهدي، ج 2، ص 517. پيامبر خدا فرمود: «مهدي، شبيه ترين مردمان به من است، چه در اخلاق و رفتار و چه در شمايل و گفتار».
28. ر.ک: اهل بيت در قرآن و حديث، محمد محمدي ري شهري، ج 2، ص 753-767.
29. معجم احاديث الإمام المهدي، ج 2، ص 521. پيامبر خدا فرمود: «همه ي ساکنان زمين از او راضي خواهند بود» و «خداوند، محبت او را در دل هاي همه ي مردمان مي افکند». درباره ي گفتگوها و استدلال هاي او با مردم، ر.ک: عصر زندگي، محمد حيکمي، ص 28 و 96.
30 . براي مطالعه ي بيشتر در اين زمينه، ر.ک: آينده ي جهان، جلال برنجيان، ص 53-94. گفتني است که در احاديث آمده است: «مهدي در ميان يهوديان با تورات و در ميان مسيحيان با انجيل و در ميان مسلمانان با قرآن، استدلال و قضاوت خواهد کرد» (معجم احاديث الإمام المهدي، ج 2، ص 521).
31. معجم احاديث الإمام المهدي، ج 2، ص 525. پيامبر خدا فرمود: «جنگيدن او، به روش و سنت من خواهد بود».
32. در اين باره، ر.ک: إعلام الوري، فضل بن حسن طبرسي، ج 2، ص 310؛ بحارالأنوار، ج 52، ص 379-380. نيز، ر.ک: شميم رحمت (سيره ي حکومتي امام زمان)، [آيه الله] سيد صادق شيرازي، ص 10-24.
33. در تورات، در اشاره به پايان جهان، آمده است که پادشاهي از نسل داوود، فرامي رسد و در جنگ هاي او، دو سوم از تمام مردمان، کشته خواهند شد (ر.ک: عهد عتيق، کتاب زکريا، باب 13).
34. بحار الأنوار، ج 107، ص 109. براي مطالعه ي بيشتر، ر.ک: دنيا و آخرت از نگاه قرآن و حديث، محمد محمدي ري شهري، ج 1، ص 108-119.
35. نهج البلاغه، نامه ي 45.
36. الغيبه، نعماني، ص 200.
37. خورشيد مغرب، ص 6.

منبع: مجله حديث زندگي شماره 38